بیداری اسلامی چیست ؟
صهیونیسم جنبه توسعهطلبی و برتریطلبی نژادی مورد نفرت و مخالفت کشورهای منطقه قرار گرفته بود، لیکن پیش از انقلاب اسلامی ایران، بیشتر کشورهای عرب برمبنای ایدئولوژی پانعربیستی به مقابله با صهونیسم پرداخته بودند و مساله فلسطین را یک مساله ارضی و سرزمینی قلمداد میکردند. انقلاب اسلامی توانست نشان دهد که مساله فلسطین، مسالهای مربوط به کل جهان اسلام است که بایستی همه ملتها با اتکای به آرمانهای اسلامی و انقلابی خود و در جهت مقابله با ریشه فساد تلاش کنند.
از این رو امام(ره)، مساله را از بعد ملی و ناسیونالیستی عرب خارج کرد و به آن چهرهیی اسلامی بخشید. در این راستا، ایشان روز قدس را بهعنوان روزی که در آن مسلمانان علیه ایادی امپریالیسم در منطقه یعنی صهیونیسم به مخالفت برمیخیزند، اعلام کرد. از سوی دیگر، انقلاب اسلامی اسلام را به عنوان دینی جامع و متناسب با شرایط روز و دارای ایدئولوژی سیاسی عرضه کرد و به صدور معنویت به جهانیان، چهره واقعی اسلام ناب محمدی(ص) را ارایه کرد. به علاوه با ارایه الگوی عملی و نظری از جمهوری اسلامی و نیز ترغیب مسلمانان به همگرایی و وحدت اسلامی، توانست هویت سیاسی و دینی جدیدی بر اساس ارزشهای دینی به مسلمانان ببخشد و با زنده نگه داشتن حضور مردم در عرصههای مختلف انقلاب، زمینه مشارکت و حق تعیین سرنوشت مردم را فراهم کند. همچنین انقلاب اسلامی با اهتمام به استقلال سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی و بیداری جهان اسلام، پیام خویش را مبنی بر ساختن دنیایی امن توام با صفا و صمیمیت برای انسانها ارایه و زمینهای را فراهم کرد که انسانها بتوانند با بهرهمندی از معنویت، استقلال و آزادی، توجه به خدا، بر اساس تعالیم مبتنی بر فطرت پاک بشری دنیایی پر از صلح، عدالت و معنویت را رقم زنند. در واقع انقلاب اسلامی نظریههای انقلاب را متحول کرد. تا پیش از انقلاب اسلامی نظریههای انقلاب برای سرنگونی نظام حکومتی بیشتر بر روشهای خشونتآمیز تاکید میکرد، درحالیکه انقلاب اسلامی، انقلابی متکی بر وحدت و حضور ملت بود. از طرف دیگر بیشتر انقلابها در آن زمان یا ناسیونالیستی بودند و یا سوسیالیستی؛ یعنی یا بیشتر براساس استقلالطلبی و استعمارزدایی بودند و یا براساس عدالتجویی مبتنی بر مکتب مارکسیسم. انقلاب اسلامی که بر بعد فرهنگی تاکید میکرد، وجهه جدیدی را در میان انقلابها رقم زد و این فرهنگ در تعامل با تمدن غنی اسلامی بود. وجود چنین هویت تمدنی، سبب شد که یک جنبش بازگشت به خویشتن در میان ملتهای مسلمان پدید آید که از این لحاظ در نوع خود بینظیر بود؛ زیرا برای مقابله با ایدئولوژیهای وارداتی و یا سلطهجویانه احیا و بازسازی اندیشه و تمدن اسلامی را مد نظر قرار گرفت بنابراین از این لحاظ که یک نگاه فرهنگی به قدرت نرمافزاری انقلاب اسلامی شد، در نظریههای بینالمللی تحول عظیمی صورت گرفت. از طرف دیگر انقلاب اسلامی از آن لحاظ که انقلابی مابین مرحله مدرنیته و فرامدرنیته بود، توانست بهعنوان الگویی برای تلفیق سنت و مدرنیته و نیز الگوی مقابله با مظاهر مدرنیسم غربی از قبیل: اومانیسم، سکولاریسم و ماتریالیسم قرار گیرد و درنتیجه توانست در عین اخذ جنبههای مثبت تمدن غرب، ارزشهای اسلامی را هم به آن بیافزاید و درنهایت وحدت در ارزشهای اسلامی و کثرت در تکنولوژیها و شیوههای اعمال و اجرای آن ارزشها را به منصه ظهور برساند. تا پیش از انقلاب نظریهپردازان بیشتر با نگاه مدرنیته به انقلابها نگاه میکردند، یعنی انقلاب در جهت مدرن شدن و نو شدن تلقی میشد؛ درحالیکه انقلاب اسلامی نهتنها با مظاهر مدرنیسم غربی به مقابله پرداخت، بلکه جنبش بازگشت به خویشتن را مطرح کرد. البته این بدان معنا نیست که ما با تکنولوژیهای ارتباطی و فنآوریهای روز مخالف باشیم. امام(ره) در آن زمان اعلام کرد: ما با سینما مخالف نیستیم، بلکه با فساد و فحشا مخالفیم. بنابراین هدف انقلاب این بود که ضمن بهرهگیری از تکنولوژیهای مدرن روز، در جهت توجه بیشتر به اندیشه و تفکرات بومی تلاش کند. از این رو انقلاب اسلامی تاثیر عمیقی بر نظریههای غربی گذاشت، که بعضی از نظریهپردازان با بیان انقلابی بهنام خدا، بر جنبههای معنویتگرایانه و حقطلبانه انقلاب اسلامی تاکید کردند. انقلاب اسلامی انقلابی بود که ریشه در باورها و اعتقاد مردم مسلمان ایران داشت و از این لحاظ، به ایدئولوژیسازی و ایدئولوژیپردازی در آن نیاز نداشت. انقلاب اسلامی براساس بسترها و بافتهای بومی شکل گرفته بود و از این رو لازم نبود که ایدئولوژی نوینی را به مردم تزریق کند. چون مردم با اسلام خو گرفته بودند، با همان باورها و ساختارهای ذهنی به مقابله با رژیمی پرداختند که درصدد اسلامزدایی برآمده بود. ولی درعین حال خصوصیت عمده انقلاب اسلامی این بود که یک نهضت نرمافزاری بود؛ به این معنا که هم میتوانست در جهت احیا و بازسازی تفکر دینی عمل کند و هم درجهت ارائه یک شیوه جدیدی برای حکومت و حاکمیت که از آن به مردمسالاری دینی تعبیر میشود. توان نظری انقلاب اسلامی در تلفیق سنت و مدرنیته، جمهوریت و اسلامیت، دین و سیاست، پیوند معنویت و حکومت و بهطور کلی ایجاد یک نظام مردمسالار دینی که بر پایههای روشنفکری دینی، جامعه مدنی دینی و خاستگاههای نواندیشانه اسلامی استوار بود، حکایت از این دارد که این انقلاب توانست یک تحول فکری ایجاد کند و این تحول فکری در جهت بازسازی تمدن اسلامی بود. تمدنی که ریشه در گذشته داشت، ولی امکان پویایی و تعامل فرهنگی را با سایر تمدنها داشت و این بود که انقلاب اسلامی، واحد تحلیل در روابط بینالملل را از دولت و ملت به تمدن ارتقا داد. انقلاب اسلامی از این لحاظ که پروژه امتسازی را که بر اساس حفظ آرمانها، اهداف و ارزشها استوار است دنبال کرد، در جهت تداوم آرمانها، باورها و ارزشها به طور مسلم گام برمیدارد به عبارت دیگر، چون انقلاب اسلامی انقلابی آرمانی بود و براساس ایدهآلها شکل گرفته بود، همچنان این ایدهآلها را مد نظر قرار میدهد. البته این بهمعنای عدم توجه به واقعیتها نیست، بلکه بهقول ریمون آرون رو به آرمان داشتن و واقعیتها را لحاظ کردن است که من از آن به آرمانگرایی واقعبینانه تعبیر میکنم؛ یعنی در عین حفظ آرمانها، به واقعیتهای موجود و عملیاتی کردن آن توجه شود در این زمینه مشکلی که ما با آن روبهرو بودیم این بود که آرمانها را در عرض واقعیتها قرار داده بودیم، درحالیکه آرمانها در طول واقعیتها هستند و درواقع بایستی برای رسیدن به آنها مرحلهبندی و استراتژیپردازی کرد؛ به عبارت دیگر باید دو استراتژی تدرج، یعنی درجهبندی و وسع، یعنی تحقق آرمانها براساس تواناییها و ظرفیتها، مد نظر قرار میگرفت. الگوی آرمانگرایی واقعبینانه بهمعنای پل زدن بین آرمانها و واقعیتها است، بدینصورت که تلاش میشود ضمن تطابق شیوه اجرای آرمانها با مقتضیات زمان، در جهت ایدهپردازی و مفهومسازی هم تلاش شود تا بتوان آرمانهای انقلاب را به زبان روز به دیگران تبیین و تفهیم کرد. یکی از مشکلات ما در عرصه آرمانها، عدم نظریهپردازی و اندیشهورزی برای تبیین آن آرمانها به زبان روز بود و همچنین عدم برنامهریزی برای عملیاتی کردن آن آرمانها. با توجه به این دو امر مهم است که ایده آرمانگرایی واقعبینانه، در جهت دوری از تبدیل شدن آرمانها به شعار تلاش میکند.
انقلاب اسلامی از آن لحاظ که توانسته است آرمانهای خود را به جهانیان عرضه کند و سردمدار جنبش نرمافزاری و قطب فرهنگی و علمی جهان اسلام شود و نیز به عنوان مرکز ثقل جهان اسلام، در گفتمانسازی، نظریهپردازی وارایه اندیشه انقلابی به صورت جذاب، عملی، کارآمد و منطقی، توفیق نظری داشته است. همچنین توانایی انقلاب در تلفیق دین و سیاست، سنت و مدرنیته، روشنفکری و دیانت، معنویت و مادیت، عدالت و آزادی، استقلال و امنیت قابل توجه است. (امتسازی در پروژه انقلاب،گفت و گو با محمدرضا دهشیری،منبع: ماهنامه زمانه شماره 17 بهمن 1382)
در ادامه جهت تبیین ابعاد مختلف نقش انقلاب اسلامی بر بیداری اسلامی ، مقاله ای تحت عنوان « بیداری اسلامی ومعادلات جهانی » ارائه می گردد :
حرکت «بیداری اسلامی» یا خیزش اسلامی پدیده عظیم و فراگیری است که حدود دو قرن از پیدایش آن میگذرد. در این دو قرن فراز و نشیبهای فراوانی فرا روی این حرکت بوده و با ضعف وقوتهایی همراه شده است. این حرکت در ابتدا در مناطق جغرافیایی خاص و محدودی ظهور یافت، سپس در طول دهههای گذشته دامنه آن گسترش یافت و به تدریج به سراسر دنیای اسلام از شرق آسیا تا جنوب و غرب آفریقا و حتی در بین اقلیتهای مسلمان در سایر کشورها توسعه یافت.
در آغاز، فعالان آن جمعی از علمای دین، نخبگان و اندیشمندان بودند، اما امروزه تودههای مسلمان، اعم از عالم و عامی، در سراسر جهان به حرکت در آمدهاند. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جنبش بیداری اسلامی، وارد مرحلهای جدید شد و جهش توأم با عمق فکری را در جغرافیای اسلام به ویژه در میان تودهها و لایههای خفته جوامع اسلامی به وجود آورد. به گونهای که بیداری اسلامی از حالت دفاع انفعالی خارج و در موضع تهاجم فکری و رفتاری قرار گرفت و در اشکال جریانها ونهادهای سیاسی و حتی جنبشهای مقاومت رخ عیان نمود. بیداری منتج از انرژی آزاد شده از انقلاب اسلامی که برای اولین بار در شکل یک نظام سیاسی ظاهر شد، به زودی به حوزه مدیریت سیاسی و دیپلماتیک وارد شد و سایر نظامهای سیاسی جهان اسلام را متأثر کرد. در شرایط کنونی حضور قدرتمند حرکت بیداری اسلامی با محوریت نظام جمهوری اسلامی ایران و کارکرد آن در شکل مردم سالاری دینی و تحت مدیریت جنبشها و جریانهای سیاسی و مقاومت، معادلات قدرت در روابط بینالملل را دچار تحول کرده است و در حال سامان دادن معادله جدیدی است که معارض با معادلات تعریف شده از سوی لیبرال دموکراسی به محوریت غرب است.
این وضعیت به وضوح قدرت های بزرگ و مدعی هژمون جهان را به وحشت انداخته است، به طوری که تمام امکان خود را بسیج کردهاند که از تکمیل سیکل معادله جدید قدرت در منطقه با مدیریت «اسلام سیاسی» تحت نفوذ و هدایتگری ایران جلوگیری به عمل آورند، چرا که آنها این بیداری اسلامی را که هم اکنون در چهره جنبشهای مقاومت در لبنان، فلسطین، عراق با قدرت رخ نموده است، بزرگترین چالش برای مدیریت سیاسی و دیپلماتیک غرب به محوریت آمریکا و جدیترین تهدید برای مبانی و پایههای لیبرال دموکراسی میدانند و از این رو آن را بزرگترین هدف سیاستهای خصمانه غرب در شرایط فعلی به حساب میآورند. بردن مقاومت در قالب تروریسم و تلاش مبرهن غرب برای پیشگیری از مبدل شدن این جریان فکری به نظام سیاسی وظهور آن در قالب یک هژمون منطقهای و هشدار نسبت به هلال شیعه در واقع همان نگرانی آمریکا و متحدان منطقهای آن است که به دلیل احتیاط به جای زنجیر خیزش اسلامی از آن استفاده میکنند تا ضمن تقسیم جریانهای لیدر بیداری اسلامی از مواجه آشکار با بیداری اسلامی در امان بمانند.